بایگانی مهر ۱۳۹۶ :: آرمان حسینی

سیگنال

چشماش بسته بود ولی خیس.

انگار داشت توی بُعد دیگه ای عبور می کرد که چیزای تلخی رو دیده.

حس می کردم از دیروز من با خبره، حس می کردم قبل از رسیدنم متوجه شده که نزدیکم،

  • شنبه ۲۹ مهر ۹۶

پیشامد

پیش نمیاد، نمیاد، یه وقتا هم هرکی باشی نمیشه کنترلش کرد. ولی بعد ازاینکه همه چی بد پیش بره، دیگه فرمونش رو یه جا گم و گور می کنی، اگرم بخواد پیش بیاد حسش نمی کنی.

سخت نمیگذره، فقط آروم میشی، فکر به حسرتاشم نمی کنی.

  • جمعه ۲۸ مهر ۹۶

یک روز می شه همیشه

نه، پیچیده نیست، او شعر گفت چرا که آسان نبود گفتن.

همیشه درگیر یک روز بودن، همیشه ساعت ۵ قبل از این که سایه ها روی بام خانه ات بیایند، منتظر بود و این چشم به در دوختن، تنها برای یک روز و یک لحظه در آن...

  • سه شنبه ۲۵ مهر ۹۶

اونای دیگه- اون یکی

اون یکی هم در نوعش خودش یه دوست خوب هست امروز داره میاد خونه شایدم رسیده باشه تا الان.

اون یکی توی سناریوی جالب شد اینی که الان هست آخه واسه آشنایی و دوستی که نباید همه چیز عادی و بی مزه پیش بره! راستش اولاش فکر نمی کردم اون بشه اون یکی ولی شدش دیگه.

  • سه شنبه ۲۵ مهر ۹۶

برابری ظالمانه

قبل از این فکر می کردم نابرابری ظالمانست، آخه هرچی که می بینی یا میشنوی حول این داستانه که برابر باشیم، همه دنبال یه مدینه فاضله که برابری درش حکمفرما باشه! شاید امروز چندان علاقه ای به چنین مدینه ای ندارم.

  • دوشنبه ۲۴ مهر ۹۶

اونای دیگه- شروع

#اونای_دیگه رو هم توی همین چیزای متوسط شرح می دم، هدف اینه که اینجا اتفاق های بین خودم و دوستان، آشناها، غریبه ها، همکارا و خلاصه #اونای_دیگه! رو تعریف کنم.

من دوستای زیادی ندارم ولی آشنا زیاد دارم؛

سعی می کنم افرادی که ممکنه مشکل داشته باشن با آوردن اسمشون رو، به صورت غیر مستقیم یا حتی با اسم مستعار شرح بدم.

  • جمعه ۲۱ مهر ۹۶

شروع چیزای متوسط

خداییش نوشتن روی کاغذ یه چیز دیگست.

اسمشو متوسط گذاشتم، در حقیقت به این خاطر که ایده ای در مورد اسم نداشتم! در ضمن این تنها چیزیه که الان به ذهنم رسید.

پاییز رسیده، خیلی روزه که رسیده، هر سال می رسه و توی زمستون گم می شه. ازش همیشه آبان رو می خوام، یه وقتا نمی دونم چرا و یه وقتا هم می دونم چرا! دونستنش مثل رفت و آمد خود پاییز هست؛ حالا هم که آبان توی راهه.

آبان همیشه خوب بوده، البته چند سالی می شه که سر ناسازگار داره بام. منم هنوز منتظرم که یه آبان خوب از راه برسه، می دونم مثل قبلنا نمی شه ولی شایدم بهتر شد. می دونم خیلی سال دیگه حسرت همین آبان های تلخ جاری رو هم می خورم ولی آدما باید به یه چی دل خوش کنن دیگه...

توی این حال و احوالی که دنیا حسابی شلوغ شده و شلوغ تر هم میشه، پیدا کردن یه گوشه ی دنج داره سخت میشه ولی هرچی که سخت تر می شه داشتنش لذت بخش تر هست. ماهیت گوشه های دنج تغییر کرده، اغلب گوشه های دنج امروزی همین جا وسط شلوغیاست آخه خوب که دقیق میشی می بینی دیگران چندان متوجه تو نیستن! اونا مشغول خودشون هستن و تو هم راحت می تونی مشغول خودت باشی. لازم نی کسی رو پیدا کنی، لازم نی کسی پیدات کنه، باید مشغول پیدا کردن خودت بشی.

می گفت پیچیده نباش، می گفت تو پیچیده ای، فکر می کردم وارنوست واقعیت، هنوزم همینطور فکر می کنما! ولی راس می گه انگار آخه نمی شه نبود نمی شه یه جور دیگه تصاویر رو ندید، نمی شه ندونست!

وقتی شروع می کنی به دونستن همه چی سخت تر می شه و باز می خوای بیشتر بدونی، هر چی بیشتر می دونی می خوای بیشتر بدونی.

هرچی بیشتر این شرایط رو پیش می بری اهمیت اون گوشه بیشتر می شه. بعضیام میگن منزوی شده طفلکی، خوب چه اهمیتی داره؟

حالا حاشیه ها رو می خونی و بالاجبار توی حاشیه باید بری آخه بیرون تر از این حاشیه ها که دیگه جا نیست.

  • چهارشنبه ۱۹ مهر ۹۶
Designed By Erfan Powered by Bayan