اونای دیگه- شروع :: آرمان حسینی

اونای دیگه- شروع

#اونای_دیگه رو هم توی همین چیزای متوسط شرح می دم، هدف اینه که اینجا اتفاق های بین خودم و دوستان، آشناها، غریبه ها، همکارا و خلاصه #اونای_دیگه! رو تعریف کنم.

من دوستای زیادی ندارم ولی آشنا زیاد دارم؛

سعی می کنم افرادی که ممکنه مشکل داشته باشن با آوردن اسمشون رو، به صورت غیر مستقیم یا حتی با اسم مستعار شرح بدم.

از اونجا که علاقه ای به شرح مستقیم و کامل ندارم احتمالا مخاطب تنبل اذیت می شه.

امیدوارم بتونم طوری پیش برم که توی داستان های #اونای_دیگه مخاطب بتونه محیط پیرامون من رو به خوبی با آیتم هاش تصور کنه.

اولین نفر از اونای دیگه و کسی که بیشتر بش می پردازم یه دوست هست(امیدوارم به دوستای دیگه بر نخوره آخه خودتونم می دونین باید مجی رو اول بزارم) و شرح خصوصیاتش رو لابلای داستان می زارم، اون یه دوست خوب هست، هر چند به نظر من استفاده از چیزی تحت عنوان دوست خوب درست نیست! آخه دوست مگه می تونه بد باشه؟ متاسفانه آره.

مجی هم سن خودم هست یه جاهایی هم شبیه به هم هستیم از اونجا که همیشه سعی کردم دایره ی دوستام همدیگه رو بشناسن، تقریبا همه اونایی که منو می شناسن حداقل یه بار اسم مجی رو شنیدن، آره من به شنیدن اسم هم می گم شناختن(آخه شناختن سطوح مختلفی داره که فعلا حوصله ندارم شرحش بدم).

هوووم، تازه فهمیدم که الان حالشو ندارم که خود مجی رو هم بیشتر از این شرح بدم جز این که اون همیشه سیبیل داره.

منم قبل ترا سیبیل داشتم، بعضیا می گن بت نمیاد و فکر می کنم اونای دیگه هم روشون نمی شه بگن بت نمیاد! ولی بعضیام راست می گن که بم میاد؛ منم موافق همین گروه آخری بودم همیشه.

قبلا که منم سیبیل داشتم با مجی به راحتی می تونستیم به راننده ی وانت آبی که یهو پیچیده جلوی ماشین ما وسط خیابون، چپ چپ نگاه کنیم!

تهشم که سیبیلم رو زدم به دلایلی که بماند، دیگه روی راننده های وانت آبی اثر ندارم، خوشبختانه مجی اثرشو حفظ کرده.

پارسال هر چند وقت یه بار یا سیبیل داشتم یا نداشتم کلا سیبیلم ثبات نداشت!مجی هم که دیگه از وضعیت سیبیل من مایوس شده بود جلوی یه دوست قدیمی گفت که: به آدمایی که همیشه سیبیل دارن اعتماد کن، به اونایی که هیچوقت سیبیل ندارن نصفه نیمه اعتماد کن و در انتها به اونا که یه روز سیبیل دارن و یه روز ندارن، هرگز اعتماد نکن! البته من مشکلی نداشتم با حرفش چون می دونم اونم طبق حرفش عمل می کنه!

نمی دونم چرا همیشه ما نظرمون یکی از آب در میاد و اگه من و مجی کنار هم باشیم و نفر سومی باشه که ببینه ما دوتا با اون مخالفیم فکر می کنه از قبل هماهنگ کردیم.(البته اغلب آدمای ابله اینجوری فکر می کنن)

مجی هم مثل خیلی از #اونای_دیگه مرد سفر هست، حتما تو هم مرد سفر هستی(لازم نی به جنسیت فکر کنی) اون توی سفر کاملا متمرکز به ایجاد اتفاق های خوب هست تا جایی که اونای دیگه فکر می کنن اون یه سکه هست با یه رو!

ولی من اونور سکه رو زیاد دیدم و می دونم چه وقتایی قیافش شبیه به اونور سکه هست! سخت می شه فهمیدا! در ضمن منظورم از اونور سکه اون روی سگش نیست. چون معمولا سگه رو کنترل می کنه و در عین حال خوب بلده چطور توی حالت خارج از کنترل هم از سگه استفاده کنه. نباید بگم اونور سکه چیه و چطور میشه فهمید! خودشم می دونه که دارم به یکی از اونورهای سکه اشاره می کنم که لبش هست!

کاش الان بش زنگ بزنم و ببینمش. ولی شاید خودش زنگ زد اصلا شایدم خودم بش زنگ زدم. فعلا.

  • جمعه ۲۱ مهر ۹۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan