نوبتی هم باشه نوبت اون یکی هست.
توی فصل ریزش از اون یکی بنویسم، اون که همیشه وقت سفر پیداش می کنیم، اون که روز اول من پیداش نکردم، راستش هنوز هم واسم مجهوله، آخه سفر یه داستانه که ادامه داره، ندونستن هم خوبه.
نوبتی هم باشه نوبت اون یکی هست.
توی فصل ریزش از اون یکی بنویسم، اون که همیشه وقت سفر پیداش می کنیم، اون که روز اول من پیداش نکردم، راستش هنوز هم واسم مجهوله، آخه سفر یه داستانه که ادامه داره، ندونستن هم خوبه.
دست بکشی روی خاکِ سالها مانده روی تمامشان.
از زیر گَرد سالیان، یکیشان را بیرون بکشی، ناگهان زمان تو را بردارد و جایی بگذارد که توی طاقچه بود.
خب خیلی وقته که از اونای دیگه ننوشتم.
اون واسم سمبل ادب هست بین دوستام، نه که بقیه بی ادب باشنا! نه، اون رفتار چارچوب مند داره، داستان دوست شدنمون هم مفصله، آخه اوایل اون دوست من نبود که! :)