بازگشت :: آرمان حسینی

بازگشت

دست بکشی روی خاکِ سالها مانده روی تمامشان.

از زیر گَرد سالیان، یکیشان را بیرون بکشی، ناگهان زمان تو را بردارد و جایی بگذارد که توی طاقچه بود.

امضای خودت رو تمام دیوانه های آمیخته با خودت هست هنوز، ببین حتی سایه ها پیر تر شدند.

مدل انتظار ما کمی تغییر کرد، هر بار دست خالی آمدم، از روزی که دانستی چه دارم، از روزی که نخواستی بدانی چه چیز دیگری خواهم داشت، از روزی که با لبخند توی ذهنم تصور می کردم چه در دست دارم.

منِ معمولی را چه سود، که عجیب هایم پشیزی نمی ارزید، هنوز هم از نداشتن های خودم سر خورده ام.

من داشتن را فراموش کرده ام.

با واقعی های خودم که برای تو خیالاتی پوچ و بی ارزش است سر کرده ام، با واقعی های خودم که روزی دیر برای تو واقعی خواهند شد.

روزی که از تمام کوچه های دنیا بگذری، پشت تمام کوه ها را ببینی، در تمام رنگ ها زندگی کنی، با تمام این موجودات معاشرت کنی و...

ناگهان مثل گمشده ای در بیابان خودت را اینجا پیدا کنی، دیدی تپه را چند بار دور زدی؟ 

هرچند که من گم شدن در بیابان را نمی پسندم. 

شاید زمانی که من از آن با دست کشیدن روی خاک جا مانده روی تمامشان، به امروز آمدم، تو داستانم را برای کسی خلاصه وار تعریف کنی، و بگی یکی از کسایی که دوستم داشت اینجوری بود. این یکی معمولی ترینشون بود.

  • شنبه ۱۳ مرداد ۹۷
مریم
Perfect✌
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan