یک روز می شه همیشه :: آرمان حسینی

یک روز می شه همیشه

نه، پیچیده نیست، او شعر گفت چرا که آسان نبود گفتن.

همیشه درگیر یک روز بودن، همیشه ساعت ۵ قبل از این که سایه ها روی بام خانه ات بیایند، منتظر بود و این چشم به در دوختن، تنها برای یک روز و یک لحظه در آن...

ارزانی این لحظه ها به قیمت یک عمر کوتاه برای پیرمردی که هیچ از ماجرا جویی نمی گوید، برای جمله ای که او ماجرا نداشت هرگز؟ برای هر رهگذری که بی اعتنا رفت و اهمیتی هم نداشت فکر کردن به جلب توجه برای خاطرات بی ماجرا!

دنبال گوشه ای نا امن، خیس، بی روح، آکنده از هرچیز، تنها یک خاطره در ذهن فراموشی زده. تنها روزنه ای که به دنیا راه می دهد برای ورودی نافرجام.

گردی پاشده روی قاب عکس زیر چند کتاب روی میز پشت پرده ای که پوسیده از آفتاب خانه ای روبروی غروب خورشید.

جلای جام جاری از جویبار آن روزها، رنگ باخته به دیوار های ترک خورده، که پنجره ی پشت پرده را در آغوش دارند. امروز روز دیگری از آن روز هاست که به آینه باید گفت: این خانه کوچک شده یا من بزرگ شدم؟

همیشه برای یک روز، برای امروز که آینه می بیند هنوز خاموش نشده تصویر انتظار از تار و پود این موهای سپید...

راستی زمان هر چه می جنگد روشنی در موی تو بیشتر می شود.

امروز ۴۰ سال قبل از آینده، ساعت ۵ قبل از این که سایه ها روی بام خانه ات بیایند، توی آبان، یک روز همیشگی رو با پاییز شروع کن.

  • سه شنبه ۲۵ مهر ۹۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan