پیشامد :: آرمان حسینی

پیشامد

پیش نمیاد، نمیاد، یه وقتا هم هرکی باشی نمیشه کنترلش کرد. ولی بعد ازاینکه همه چی بد پیش بره، دیگه فرمونش رو یه جا گم و گور می کنی، اگرم بخواد پیش بیاد حسش نمی کنی.

سخت نمیگذره، فقط آروم میشی، فکر به حسرتاشم نمی کنی.

آدمای خسته از وارونگی رو دیدی؟ اونا که هر کی رسید همه چیزشو وارونه دید!؟ اونا که کمترین تلاشی هم نمی کنن واسه تغییر وارونه بین ها. همینه که دیدگاه دیگران رو براشون درست جلوه می ده و بی خیال.

یه روزی بعد از دیدن تعداد زیادی جوجه رنگی توی سال های متمادی، همین آخریا، یکیشون رو بیشتر نگاه کرد، رنگش قرمزه، زیر نور آفتاب چٌرتش می گیره، از دست هر کسی دونه می خوره. تنها که میشه صدای جیک جیکش عذابت میده، یه جوری توی دستت خواب میره که فکر می کنی فقط با تو اینجوریه!

ماهیت راز واسش یه جور دیگست هنوز نمی دونم به چی می گه راز، ولی می دونم اونایی که تو نمی دونی ولی کناریت میدونه واسش رازه.

میگه خیلی جاها رفته، خیلی کارا کرده، راست می گه.

می دونه جوجه ی خوشکلیه، شاید می دونه همیشه خوشکل نمی مونه. ولی می دونه که امروز در جریانه و فرداشو نمی دونم!

از هرچیزی فاخرشو دوست داره، به اتفاق های غمگین توی دو حالت فکر می کنه، یا اون موقع که تنهاست یا اون موقع که توی دست اون آدمای مثل راز، خواب میره.

چیزی که آدمای دیگه می بینن همیشه لبخند زدنش هست. به نظر من یه سری تضاد هم داره مثلا بعضی وقتا پا میشه قفسش رو تمیز می کنه، می گه برا مامانمم این کارا رو نمی کنم.

یه روزم یه کارایی می کنه که فکر می کنم مریضه. ولی شاید همه ی جوجه ها اینجوری هستن. باور کن توی دستت خوابش می بره ولی می گه بت اعتماد ندارم.

گاهی حس می کنم از من بدش میاد.

جوجه ها همه معصوم هستن، ولی اون نمی خواد معصوم باشه. توی برابری گیر افتاده، شاید ما اونقدر بالغ نشدیم که درکش کنیم. اما همیشه تمام سعیم رو کردم که درکش کنم.

این روزا دیگه خیلی دیر شده، من اون فرمون رو از همون بار آخری دور انداختم، جاشو بلدم ولی دارم تمرین می کنم که یادم بره. 

یه کاری کردم که جوجه ها بفهمن حرفامو. کافیه متغیر ها رو عوض کنن.

اگه دهن وا کنه اونقدر جیک جیک برا گفتن داره!! ولی مدارا می کنه بعضی وقتا هم با خودم می گم جیک جیکاشو  جلوی آدمای اشتباه هدر نده! انسانیت یه چیزی هست که بهت اجازه نمی ده درد رو حس نکنی وقتی اون جوجه یه چیزیش میشه.

نگرانی، ولی وقت دست میبری واسه فرمون لعنتی، یادت میاد که انداختیش دور.

کاش همیشه آفتاب بپاشن روی زمین، کاش همه جا واسه چٌرت جوجه ها امن باشه. کاش جوجه ها همیشه رنگی بمونن.

  • جمعه ۲۸ مهر ۹۶
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan