تحقیر :: آرمان حسینی

تحقیر

واقعیت نداشت، نه ارزشمند بود و حقیقت هم نداشت، قسم نداشت آنچه که باور کردنش اثر نداشت و باز داستان تکراری امثال ضمیر مرده ای که خسته می شوند از بار حرفهایش!

خسته می شوند...

برای آنها که ابزارشان برای تحقیر دیگران می رسد به واژه ای برای ارزشمند بودن میان کوچکترین ها برای حس خوبی از حاصل نداشته هایی که خودشان هرگز نمی دانند نداشته اند!

باور نمی کنند نداشته اند.

امروز، از باور های استوارشان شنیده ایم و فردا از وارونه باورهای استوارشان خواهیم شنید و هرچه باور داشته اند، برای ساعتی بود و عقیده هم دارم که داشتن باورهای لای باد و سایه های زیر ابر و نور خورشید همیشگی نیست و باور دارم که تغییر آب و هوا هم روی باور هایمان خواهد نشست! 

حکایتمان، صدای باد معده ایست که هر کسی شنید، گفت: چه فرمودید؟

ادامه دهیم تا هر چه از دهانشان در آمد روی صورتمان استفراغ کنند، و کافیست بوی مستراح را، از اعماق روده هایشان در فضای اطراف پخش کنی، لای همان باد باورهای استوار!

از حقیقت می گویند!

کافیست ابراز احساسات کنی، تا بشنوی جایی که ایستاده ای مال تو نیست! تا با لگد پرت شوی داخل کثافت هایی که از فاضلابشان خارج شده، کافیست با صورت حقیقت را حس کنی!

کسی نقابش را بر نخواهد داشت.

بیا میان عرف این روز ها قدم بزن، دانستن نام ها، آشنا بودن با آدم ها، شناختن حیوان ها، رفتن به ساختمان زیر تابلو ها، داشتن ها، برداشتن احترام از میان باور های ساعتی.

بعد از احتمال زنده بودنم، سالهای آخرم که به سختی از خیابان خواهم گذشت، آیا کسی هست که برای برداشتن احترام، مرا از خیابان عبور دهد و این پیرمرد با خودش کلنجار برود که هدف از عبور دادنش چه بود؟! 

ما هر بار می پذیریم که تغییر دادن کار بیهوده ایست، با این توجیه که اگر می توانی، به دیوار بگو به عقب برود...

سرشت آنها این بود و سرنوشت آنها این بود و خلقت آنها اینگونه است و آنچه آنها می خواهند مبهم است و رویا برای نداشته های آنها التیام است و ازدحام افکار آنها از نشانه های دیوانگیست و پر قو برای آنها رخت خواب است و قو برای آنها شام مهمانی است و آنها خوب هستند و آنها انتخاب های خوب هستند و باور هایم لای باد...

چقدر زیاد نمی دانم.

تحقیر آنها برای آنها ارزشی نخواهد داشت، آنها به تحقیر نیاز دارند تا با داشته های با ارزش خودشان بزرگ شوند!



اگه تا این جا رو خوندی شاید بگی چرت و پرت بود همش، حق داری، از این دفاع نمی کنم اما اگه حالتو بد کرده باید بگم می تونی دهن باز کنی و هرچی که از دهنت در اومد...(باقیشو می دونی)

  • يكشنبه ۱۱ آذر ۹۷
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan