یه روز خوب میشم، دیر یا زود. یه روز که با محدودیت ها میله ساختم و با میله ها قفس.
ازون قفس هایی که میشه کنجش نشست و میله ها رو شمرد.
تنها مثل هر روز، هر روزی که میله ها ذخیم تر و بیشتر میشن، مثل هر روز.
یه روز با چوب خطهایی که چیزی رو عوض نمی کنن، با دلخوشی هایی که باعث میشه دنیا رو تحمل کرد. دیدن، شنیدن و نادیده و نشنیده گرفتن رو.
خوب می شم، مثل برنگشتن از دریا توی آبی بیکران، مثل خوابیدن روی تخت توی دیوانه از قفس پرید، مثل آرامش قبل از پایان گرن تورینو، مثل در آغوش داشتن عشق مرده، توی فیلم بابل، مثل بازگشت راسل به خونه توی فیلم گلادیاتور.
آره مثل فیلما.
مثل پایان کورلئونه.