جایگشت :: آرمان حسینی

جایگشت

از کدام حادثه این تکرار آویزان در ساعت دیواری آغاز شد؟
چند سال است که عقربه ها روی ساعت صفر دویده اند، آن حس خوب را فراموش کرده ام، یادم نیست آخرین باری که با شروع روز بعد صدایت کردم کدام بود!
بارها لیوان را برای شنیدن صدای دریا روی گوش گذاشتم و از عمق سیاهی نجوای پوچی در سرم پیچید...
هنوز در خاطراتم عبور از کنار پیرمردی را می بینم که سرگرم کتاب های کهنه اش، ناگهان چشم به من دوخت، انگار آن لحظه پایانی نداشت، سپید، موهایش با ریش بلند. هنوز در خاطراتم عبور جوان گستاخی را می بینم که صدای افکار بیهوده اش باعث شد به او خیره شوم، کاش مفهوم نگاهم را می دانست، کاش همان جا لحظه ای می ایستاد و بی تردید به عقب نگاه می کرد...
در یکی از خواب های آشفته ام، همان خواب هایی که در گذشته گمان می کردم به یادشان نخواهم آورد، همان خواب هایی که این روزها در بیداری هم رهایم نمی کنند، آبان به شکل زنی که انگار یک عمر می شناختم در آمده بود، موهای سیاه بلندی داشت که تا مچ پایش می رسید، می دانستم که در کوچه باغهای خرداد به دیدنم آمده است! اندوه به شکل برگهای زرد و نارنجی از پشت سرش در نسیم پیدا بود. از دور به تابلوی روی دیوار اشاره کرد، تصویر مادرش، پاییز. جای اتفاق های خوب هر سال گلی پژمرده بود، من و عصیان قدرنشناسی، کاش آبان رهایم نکرده بود. 
در خواب دیگری از خیابان های شهری عبور می کردم که مردمش زیر باران در انتظار بودند، منتظر پایان باران! حتی به عبور غریبه ای چون من اعتنا نکردند، انگار باران لبخندهایشان را شسته بود، حس می کردم بارها جای هر کدامشان زندگی کرده ام، با نگاه به کوچک و بزرگشان خاطراتی را می دیدم که فراموش کرده بودند، خورشید را از یاد برده بودند، وقتی از شهر خارج شدم، پشت سرم دریا بود.
وقتی داستان خودم را تعریف می کردم، کسی باور نکرد، گفتند دیوانه ام!
سالها پیش، در مسیر بازگشت از آخرین سفر، مردی را دیدم که در آبهای کم عمق کنار جاده داشت غرق میشد، آنقدر عمق آب کم بود که اگر می ایستاد به سینه اش نمی رسید! به هر حال داشت غرق میشد، سراسیمه نزدیک شدم و دستش را که از آب بیرون بود گرفتم. انگار فراموش کردم چند ماه از خانه دور بوده ام، زنی با موی سیاه بلند، کمی دور تر به من لبخند می زد، زمان محو شده بود، در افکار کودکانه ام غرق شدم، سردرد شدیدی سراغم آمده بود که با احساس خفگی، دستی مرا از آب بیرون کشید...

  • چهارشنبه ۱ خرداد ۹۸
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan